به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «غلامشاه جمیلهای» از آزادگان و رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس است که در جریان حضور در جبهههای جنگ مجروح شد و هماکنون جانباز 45 درصد است.
وی در مجموعه خاطرات خود از آن دوران به خاطره حضور اسرای ایرانی در حرم اهل بیت (ع) پرداخته که در ادامه میخوانید.
پس از قرائت زیارتنامه و ادای احترام، به همه اجازه زیارت ضریح مطهر و خواندن نماز زیارت دادند؛ چون ابتدا اطراف ضریح شلوغ می شد و فرصت زیارت هم بسیار محدود بود عده ای از اسراء ابتدا مشغول نماز خواندن شدند و زیارت ضریح را برای بعد گذاشتند.
همه می خواستند به نیابت شهداء، خانواده، والدین، برادر و خواهر، دوستان و همرزمان، بخصوص همسنگران شهیدشان زیارت کنند و نماز زیارت بخوانند. لذا می بایست از این فرصت کوتاه نیم ساعته، نهایت استفاده را می بردیم. من هم مثل عده ای از اسرا ابتدا مشغول نمازهای نیابتی زیارت شدم، تا آن لحظه جهت ها را خوب بخاطر داشتم. حس کردم بچه ها دارند رو به شمال نماز می خوانند، ولی چون همه داشتند به حساب خودشان رو به قبله نماز می خواندند، من هم باورم شد که جهت ها را قاطی کردهام. لذا من هم در همان جهت شروع به خواندن نمازهای دو رکعتی نیابتی کردم.
سه نماز دو رکعتی خوانده بودم و مشغول نماز چهارم و در حالت قیام بودم که دیدم همهٔ افرادی که مشغول نماز بودند را زیر کتک گرفتند، هنوز رکوع نرفته بودم که من و بغل دستیام با سیلی و لگد سرباز عراقی پرت شدیم روی مهر و سجادهمان، سرباز عصبی عراقی با چهرهای غضبآلود با اشاره دستش می گفت: مو قبله، مو قبله! یعنی این قبله نیست! و رو کرد به جهت دیگری و گفت: هذا قبله، هذا قبله، این قبله است. متوجه شدیم که بر اثر اشتباه اولین نفری که مشغول نماز شده همه اشتباهی به سمت شمال نماز خوانده ایم. ما هم از روی عجله، فرصت تحقیق و پرسیدن قبله را نکرده بودیم.
خلاصه ضمن اینکه صورت و کمرم بر اثر سیلی و لگد سرباز دشمن می سوخت، مجددا نمازهای قبلیم را اعاده کردم و سریعا نمازهایم را خواندم و مشغول زیارت ضریح و راز و نیاز شدم، عقدهٔ دلمان ترکید و اشک امانمان نمیداد، هرآنچه از دست دشمن از خدا بی خبر کشیده بودیم، از مجنون تا الرمادیه را با آقا و مولایمان درمیان گذاشتیم و آرزوی نابودی مسببین این همه ظلم و جنایت و خلاص شدن از شّر دشمن را کردیم. خلاصه با عجله ضریح را زیارت و سجادهٔ دست دوزم و تکه پارچه ای را که از زیر پوش استفاده نشده ام بریده بودم و جهت تبرک با خود برده بودم که هنگام آزادی بعنوان هدیه با خود به ایران ببرم را، تبرک کردم و با اجازه آن پیرمرد خادم چندتایی مهر از جامهری برای نماز خواندن و هدیه برای بردن به ایران برداشتم.
واقعا مراقد مطهر ائمه در عراق در آن زمان مظلوم و غریب واقع شده بودند، تکه پارچه سفیدی را که برای تبرک به ضریح آقا کشیده بودم با لکه های سیاه و گرد و غبار پنجره پولادین ضریح، سیاه شده بود، به هر کجای حرم مولایمان نگاه می کردیم غبار غریبی و مظلومیتش عیان بود، وقتی حاشیه فرش های کف صحن را نگاه کردم کلی گردو غبار جمع شده بود، معلوم بود مرقد مطهر امام اول شیعیان به دلیل حساسیت و ظلم رژیم بعثی صدام مورد کم لطفی و بی توجهی قرار گرفته و واقعا غریب و مظلوم واقع شده است.
بر روی دیواره های داخلی حرم معمولا تصاویر قاب گرفته صدام رئیس جمهور معدوم وقت عراق در حال نماز خواندن با تیپ و لباس های نظامی، عربی و کردی به چشم می خورد، پس از نیم ساعتی که فرصت زیارت داده بودند، دستور خروج از صحن را صادر کردند و بلافاصله همه سریعا به همان نظم قبلی کفش ها را پوشیدیم و ضمن آمارگیری بترتیب سوار اتوبوس ها که تا چسبیده به درب جنوبی یا باب القبله جلو آمده بودند، شدیم و مجددا شمارش و آمار گیری شد تا به مقصد کربلا براه افتادیم.
کاروان اسرا بوسیله پلیس عراق و تعداد زیادی خودروهای نظامی اسکورت و همراهی می شد و تحت هیچ شرایطی اجازه توقف یا باز کردن در اتوبوس را بدون اجازه فرمانده نظامی کاروان نداشتند، حتی برای دستشویی در انتهای اتوبوس دریچه ای در کف آن تعبیه کرده بودند تا در شرایط اضطراری از آن استفاده شود و هیچ بهانه ای برای توقف در بین مسیر نباشد. حدود یک ساعت و نیم در مسیر نجف به کربلا بودیم تا به کربلا رسیدیم، وقتی وارد شهر شدیم اذان ظهر گذشته بود، کربلا هم مثل نجف مظلوم و محروم مانده بود.
از همان بدو ورود به کربلای معلی لباس و حجاب مردمش معرف و گویای مذهبی و مقدس بودن شهر بود، زنانش همه محجبه بوده و پوشش اسلامی داشتند، معلوم بود ارادتمند، دوستدار و پیروان حسین ابن علی (ع) و آقا ابوالفضل العباس(ع) هستند، اتوبوس های اسرا در یک ستون بطرف حرم حسینی پیش می رفتند، وقتی وارد خیابان قبله الحسین شدیم، گنبد طلا و گلدسته های مرقد مطهر سرور و سالار شهیدان نمایان شد، همه از دور عرض ادب و سلام کردیم، اشک مجالمان نمی داد، هرکسی را در حال زمزمه و نجوا می دیدی.
زیارت حرم امام حسین (ع)
اتوبوس ها یکی پس از دیگری جلوی باب القبله اسرا را پیاده کردند و دوباره با همان نظم و روش زیارت در شهر نجف، از ایوان طلا (صحن قبله حرم) وارد مرقد آقا شدیم و جلوی ضریح مطهر و شش گوشه آقا امام حسین(ع) و دو فرزند شهیدش علی اکبر و علی اصغر (ع) قرار گرفتیم. حرم امام حسین (ع) هم مثل حرم امام علی (ع) خالی از زائرین شده بود و بطور کامل در حصر و کنترل نیروهای نظامی عراق بود. هیچ فردی اجازه ورود یا نزدیک شدن به حرم را نداشت، در مرقد امام حسین (ع) هم تنها یک نفر از خادمین حرم را برای خواندن زیارتنامه انتخاب کرده بودند، مجددا مثل حرم امام علی (ع) زیارتنامه توسط آن خادم قرائت می شد و ما در پی ایشان تکرار می کردیم، بازهم در انتهای زیارتنامه دعا برای صدام لعنتی خوانده شد که مجددا ما بجای اسم صدام رئیس جمهوری عراق، نام مبارک آقا سید علی خامنه ای رئیس جمهور وقت کشورمان را بردیم و دعا برای سلامتی ایشان کردیم، اعمال زیارت و نمازهای ظهرو عصر، همچنین نمازهای نیابتی زیارت را مثل نجف بجا آوردیم.
در مرقد امام حسین (ع) به غیر از ضریح مطهر، چهار زیارتگاه دیگر هم در اطراف ضریح بود که شامل: مرقد حبیب ابن مظاهر، گودال قتلگاه، اصحاب یا قبور شهدا و مرقد ابراهیم مجاب بود، همگی مورد زیارت اسرا واقع شد، متأسفانه مرقد مطهر سید الشهدا (ع) هم مثل مرقد مطهر شاه نجف مظلوم و غریب واقع شده بود. معلوم بود که توجه و هزینه چندانی برای توسعه فضای حرم و تجهیز و تأسیسات آن نشده است. تصاویر قاب گرفته دیکتاتور عراق، صدام ملعون درحال نماز خواندن با تیپ و لباس های متفاوت بر دیواره های حرم جلب توجه می کرد و موجب فزونی نفرت و انزجارمان می شد.
پس از زیارت و تخلیه عقدهٔ دلمان از بس گریه کرده بودیم حس دل سبکی و آرامش خاصی پیدا کرده بودیم، چشمها همه سرخ، متورم و اشک آلود بود. یکی از اسرای ۱۷ساله از خادم حرم که تسبیح مشکی در دست داشت خواست که تسبیحش را به او هدیه کند، آن خادم بلافاصله درخواستش را پذیرفت و تسبیحش را به آن اسیر اهدا کرد. همه دوست داشتیم که تسبیحی واقعی با مهره های خوش دست جهت ذکر صلوات داشته باشیم، چون شبهای جمعه هر هفته همهٔ آسایشگاه ها مراسم ختم صلوات داشتند و هر اسیر از بعد ازظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه بین چهار تا۲۰ هزار صلوات می فرستاد، در هر آسایشگاه یک نفر مسئول نام نویسی و ثبت آمار صلوات ها بود و آمار کلی صلوات ها در اخبار شبانگاهی که هفته ای 2 شب و از منابع مختلف جمع آوری می شد به سمع اسرای هر آسایشگاه می رسید، گاهی آمار صلوات های آسایشگاه ۸۲ نفره ما حتی از یک میلیون صلوات هم می گذشت، لذا تسبیح برای ذکر صلوات بسیار نیاز بود، اکثرا تسبیح هایی با تنه یا لول خودکار، یا با روکش سیم برق و یا با سنگ گاهی هم با هسته خرمایی که سربازان عراقی می خوردند، درست کرده بودیم.
خلاصه پس از زیارت مرقد آقا امام حسین (ع) بصورت اتوبوسی در ایوان شرقی حرم نشستیم و سریعا آمارگیری شد و با همان نظم به تفکیک اتوبوس که شبیه گروهان، گروهان شده بودیم از طریق باب الشهداء حرم حسینی را ترک کردیم و جهت زیارت و پابوسی حرم آقا ابوالفضل (ع) علمدار کربلا پیاده و در محاصره و کنترل شدید نیروهای نظامی عراق وارد بین الحرمین شدیم.